دكتر حشمت الله فلاحت پيشه، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي و نماينده سابق مجلس ایران درگفت و گو با شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) به تببين رابطه نگاه عقلاني شيعيان با آموزه هاي دموكراتيك مي پردازد.
متن كامل گفت وگوی شفقنا با فلاحت پیشه به این شرح است:
* بحث سازگاري شيعيان با آموزه هاي دموكراتيك به يك موضوع مناقشه برانگيز تبديل شده است. از يك طرف گروهي معتقدند به هيچ عنوان از متون شيعي و شيوه رفتار علماي شيعي ارزش هاي دموكراتيك قابل استخراج نيست. در سوي ديگر گروهي معتقدند كه شيوه به حكومت رسيدن حضرت امير (ع) در صدر تاریخ اسلام تا متن نامه امام به مالك اشتر نخعي همگي دلالت بر روشي دموكراتيك دارد. در دوران معاصر هم وقتي به رفتار نيروهاي سياسي در كشورهاي شيعه نشين نگاه مي كنيم مي بينيم كه شيعيان همواره پيشتاز دموكراسي خواهي در منطقه بوده اند. انقلاب مشروطه ايران در يكصد و پنج سال پيش، نهادسازي شيعيان در لبنان، تشكيل يك حكومت با راي مردم توسط يك فقيه شيعه در ايران و حتي اعتراضات مدني شيعيان بحرين كه تاكنون اعتراضات خود را به شكل مدني ابراز كرده اند. همگي دلالت بر اين موضوع دارد كه در مجموع شيعيان دموكراسي خواه تر از ديگر نحله ها و فرق اسلامي هستند. آيا شما با اين گزاره موافقيد؟
فلاحت پيشه: مي خواهم بحثم را به گونه اي شروع كنم كه پاسخ اين سوال و پرداختن به اين موضوع به معناي توجه به يك نگاه مبتني بر تفرقه نباشد. من معتقدم كه مقدمه و اصل قضيه نگاه دموكراتيك و غلبه نگاه دموكراتيك در نظر شيعه و فقه شيعه همين است كه شيعيان بيش از ديگر فرق اسلامي دغدغه وحدت در دنياي اسلام را دارند. همين موضوع، خود نشان دهنده اين مطلب است كه نوعي نگاه مبتني بر مقتضيات زماني در نزد شيعيان وجود دارد به صورتي كه الآن به شما توضيح داديم؛ آنچه باعث شده كه شيعه با مقتضاي سياسي روز يعني دموكراسي، همخواني بيشتري داشته باشد اين است كه شيعه يك مذهب عقلي است يعني اولويت را در شرايط سكوت اخبار به عقل مي دهد بر خلاف اهل سنت كه يك نگاه اخباري و اخباري گري دارد؛ در اينجا نگاه دگم يا به قول غربي ها ارتدوكسي وجود ندارد كه معتقدند هر آنچه تحت عنوان تعاليم و تكاليف ايدئولوژي و دين مطرح بوده، نزول پيدا كرده است و بعد از آن هر چيز بايد خود را با اين اخبار و اين اصل نازل شده هماهنگ كند. در شيعه يك نگاه عقلي داريم كه فقه و اجتهاد شيعي نيز بر اساس همين نگاه عقلي شكل مي گيرد. بر اين اساس هرگاه مقتضيات زماني اي شكل گرفت كه اخبار و سنت گذشته و وحي نيز در قبال اين مقتضيات زمان، سكوت كرد، آن زمان اين عقل شيعي است كه به كمك مي آيد و با استفاده از عقل، مي توانيد با يك نگاه تفصيلي، رفتار مبتني و مقتضي با شرايط زمانه را شكل دهيد.
درست است كه از جنبش ليبرال دموكراسي در دنياي امروز و جنبش دموكراسي از سلسله تحولات دنياي متمدن اخير در اعصار مختلف مانند رنسانس، نوزايش يا بازگشت به عقل ايران باستان، از طرفي رفرم يا اصلاح دين و از طرف ديگر بازگشت به عقل دكارتي در قرن هفدهم و هجدهم از روشن انديشي شروع شد يا در قرن نوزدهم حتي نظام هاي ليبرال دموكراسي و به هرحال نظريات جان استوارت ميل و توكويل مطرح شد اما مي توان گفت دموكراسي، حداقل از لحاظ نظام سازي سياسي “دغدغه قرن بيستمي” است به اين معنا كه از قرن بيستم آغاز شده است. منش غربي را مي خواهم عرض كنم چون اعتقادم بر اين است كه دموکراسی به عنوان یک مفهوم، یک مفهوم غربی است هرچند که این شاید از قرون پيش از آن ریشه گرفت اما تقريبا و عملا عصاره دموكراسي، یک موضوع قرن بیستمی است؛ به گونه اي که در سال 1909 میلادی یعنی عملا طی قرن بیستم است که به عنوان مثال در یکی از مهدهای دموکراسی مانند انگلیس تازه حق رای برابر مي شود، زنان صاحب حق راي مي شوند و دیگر فقط براساس شأن خانوادگی و ثروت رأی نمی دهند بلكه هر شخص یک رای دارد. مشاهده مي شود در سلسله تحولاتی که در دنیای اسلام تحت عنوان آموزه های دموکراتیک یا خواست دموکراتیک شکل می گیرد، هر جا شیعیان صاحب نقش بوده اند، دموکراسی از غلبه بیشتری برخوردار بوده است زیرا در اينجا ما حاکمیت عقل را داریم و عقل به دو معنا کمک می کند؛ معنای اول آن این است که نوعی اشتراك با عقل روشن اندیشی داریم. همانطور که در دوران روشن اندیشی، این شعار جدی مطرح می شود که هیچ چیز به اندازه عقل، به یکسان میان انسان ها توزیع نشده است؛ همین موضوع را ما در شیعه داریم که شیعیان دارای عقل هستند و تا زمانی که عقل آنها حکم می کند حتی نیازی به تقلید هم ندارند.
* با توجه به اينكه شیعیان از هر نحله ای که باشند، 5امامی، 3 امامی، دوازده امامی، قایل و معتقد به نظریه امامت هستند، این عقل گرایی در تضاد با نظریه امامت قرار نمی گیرد؟
فلاحت پيشه: من این ها را در تضاد با هم نمی بینم. در اخلاق شیعی تا زمانی که حاكميت وحی و سنت است، سکوت عقل و اطاعت وجود دارد؛ زماني كه مقتضیات، شکل می گیرد و عقل انسان، مقتضیات را تشخیص می دهد باز هم این عقل است و برای عقل حرمت قایل می شویم اما زمانی هست که نیاز به تقلید است و آن وقتی است که در حوزه هایی، عقل نمی تواند ورود پیدا کند و این را در هر نظریه ای داریم و در نظريات غربی هم مشاهده می شود و به عنوان مثال دکارت و کانت تحت عنوان حوزه استعلا از آن ياد مي كنند. حوزه استعلا حوزه ای است که اینها به وجود آن معتقدند اما به دلیل اینکه فهم و عقل بشر، حدود دارد، نمی تواند در آن حوزه ورود پیدا کند. ما با عقل تجربي نمي توانيم خدا را ببینیم اما خدا هست و از روی يكسری مقتضیات عقلی مانند نظمی که در دنیا وجود دارد به وجود خدا پی می بریم لذا می بینیم که این موضوع هم در اندیشه غربی و هم در فقه شیعه وجود دارد. آثار عملی آن هم که در حال حاضر برای ما مهم است نيز وجود دارد. به عنوان مثال شیعیانی هستند که نیاز دموکراتیک دارند و مشخصا هم می بینیم دموکراسی خواهی در ایران، سه دهه پیشتازتر از دموکراسی خواهی در دنیای اهل سنت است. مي بينيم كه دنیای اهل سنت به شدت مستعد ارتجاع و نگاه سلفی است یعنی سرکوب عقل حاضر با استفاده از سنت گذشته و سرکوب منطق کنونی با استفاده از میراث گذشته. میراثی که ما می بینیم که در دنیای مرتجع در حوزه های مختلف دین و ایدئولوژیک و حتی در حوزه نظام طبقاتی و سیاسی شکل می گیرد؛ حتی آن چه که الآن در دنیای عرب، تحت عنوان دموکراسی خواهی در حال شکل گيري است بیش از آن که متاثر از روح و تعالیم دنیای اهل سنت باشد متاثر از اثرپذیری جوانان عرب از خارج از دنیای عرب است، حالا چه خارج به معنای اسلامی مانند ایران یا به معنای غربی مثل کشورهای غربی که به دلیل فضای مجازی، در حال حاضر این اثرپذیری وجود دارد. اما به نظر من در دنیای شیعی، این امکان، دموکراسی و تفکر دموکراتيك وجود دارد؛ ضمن این که همانطور كه مشاهده مي شود در فقه شیعه و حوزه تقلید نيز انسان، انسان دست بسته ای نیست و مجاز به انتخاب مرجع تقلید خود است يعني اینها حوزه هایی است که نشان می دهد در فقه شیعه، آزادی و دموکراسی بیشتری برای مردم فراهم است.
* بسياري از جوانان مسلمان شيعه كه پيگير اين مساله- دموكراسي و تفكر دموكراتيك- هستند، معتقدند نامه امام علی(ع) به مالک اشتر و دستوراتی که امام به استاندار خود می دهد می تواند مبنای یک قانون اساسی دموکراتیک قرار گيرد. این یک نگاه قابل تامل است چون همانطور كه خود شما مي دانيد امام در آن نامه، حقوق مخالفین، دگر اندیشان و حتی حقوق حیوانات را به مالک اشتر یادآوری می کند؛ آن نامه تا چه اندازه با ارزش های دموکراتیک امروز حتی ارزش های حقوق بشری به معنای آنچه که در دنیا در حال تبلیغ است، همخواني دارد؟
فلاحت پيشه: من یک نگاه تحلیل محتوا روی نامه حضرت علی (ع) به مالک انجام داده ام و مي توان گفت بيش از چهل مورد از ارزش هایی که غرب امروز تحت عنوان ارزش های دموکراتیک از آن ها یاد می کند، به صورت کاملا پخته با یک دید اخلاقی در این نامه ديده مي شود. شايد براي هر كدام از حقوق اقلیت، مشورت پذیری، حق مردم، عدالت، آزادی، نوع مدیریت جامعه و خیلی از مسایلی که اشاره شد، چند متفكر بزرگ در غرب با هم جمع شدند و در قالب قرارداد در زمينه حق امنيت، حق مالكيت و اراده جمعي و غيره مباحثی را تدوین کرده اند. در سلسله نظرياتي كه در غرب شكل گرفته است از نظرات روسو، لاک، استوارت و توکویل گرفته تا دیگران مباحثی مطرح می شود که مي بينم در نامه امام علی (ع) بخش اعظم اين حقوق و اصول دموكراتيك و اصول مردم سالارانه مديريت جامعه وجود دارد و مي تواند يك منبع اساسي باشد؛ كما اينكه در نهادهايي مانند شوراي عالی انقلاب فرهنگي بحث جايگاه و پايگاه سياسي متون اصلي اسلامي مثل همين متن نامه حضرت علي (ع) به مالك به عنوان يك بنيان درسي مطرح است. اعتقاد من بر اين است كه در جهان اسلام و به ويژه در نزد شيعيان در اين رابطه ضعيف عمل شده است.
* يعني شيعيان در اجرا و بسط نظریات امام علی (ع) ضعيف عمل كرده اند؟
فلاحت پيشه: شيعيان در اين رابطه ضعيف عمل كرده اند و نيازمند يك بازسازي فكري در اين رابطه هستيم. مسلمانان نقشی عمده را در رنسانس غرب داشتند. در غرب و در دوره هزار ساله قرون وسطي،داشتن كتاب جرم بود و در هزارسال عصر تاريكي، ميراث گرانقدر يونان باستان و رم باستان را در آتش سوزاندند و مردم مجبور بودند كه فقط كليسا را به رسميت بشناسند و طبق دستوراتش عمل كنند؛ در طول هزار سال تاريكي غرب، عقل تعطيل شد و در آن دوران مسلمانان ميراث گرانقدر یونان باستان را ترجمه كردند و نزد خود نگه داشتند و آن را غني كردند؛ وقتی رنسانس شكل گرفت، به تدريج اين آثار از مسلمانان، بازترجمه و به غرب منتقل شد. در این دوره مسلمانان که به بازسازي انديشه و فلسفه سياسي در غرب كمك كردند، به منابع خود توجه کافی نكردند. در دنياي اسلام نيز مي توان گفت شيعيان مي توانستند پيشقراول فلسفه سياسي در اسلام باشند به دليل اينكه حكومت در اختيار نداشتند يا حكومت هايي كه در اختيار شيعيان بود مانند ايران سابق، حكومتي بود كه نگاه آن نگاه لاييك و سكولار بود تا يك نگاه ديني، به همين دليل شيعيان نتوانستند پيشقراول عقلي خود را در دنيا يا فلسفه شيعي را در دنيا مطرح كنند. فقط در طول سه دهه اخير است كه در نظام جمهوري اسلامي ايران، اين توجه صورت مي گيرد و باز هم به سختي ده درصد از متون اصيل اسلامي و شيعي در قالب فلسفه سياسي و نظام سازي سياسي، تجربه و نهادينه شده است.
*در اين مورد سوال زياد است؛ اما مي خواهم سوالات را عيني تر كنم كه براي خواننده ها نيز دستاوردي داشته باشد. با همه اين اوصاف يعني چه منابع نظري و متوني كه در اختيار است چه رفتار عملي در همين يكصد سال گذشته يا در سي سال گذشته، انباشت تجربه شيعيان خاورميانه چه كمكي می تواند به بهار عربي و روند دولت- ملت سازي در كشورهايي كه بهار عربي را تجربه می کنند، داشته باشد؟
فلاحت پيشه: ما هم در عراق و هم در مصر، دو كشوري كه دو تحول اساسي در آنها صورت گرفت و دوران گذر به سمت دموكراسي را هر كدام به شيوه اي يكي با اقدام نظامي كه در سال 2003 در عراق صورت گرفت و ديگري نيز در مصر كه با انقلاب شكل گرفت، ديديم كه جمع عمده اي از نخبگان و كساني كه موثر بودند در نوشتن قانون اساسي در اين كشورها پيش از تهيه پيش نويس آن، به ايران سفر كردند؛ طبيعي هم بود به دليل اينكه ايران تنها كشور اسلامي داراي تجربه انقلاب بود و قانون اساسي مبتني بر انقلاب و شريعت را شكل داده بود. اعتقاد من بر اين است كه اين تجربه اي است كه در منطقه مي تواند شكل بگيرد و مي توان شكل داد و از آن استفاده كرد؛ منتها ائتلافي بين يك مثلث شكل گرفت كه تحولات بيداري اسلامي را با سركوب جدي مواجه كرد. يك ضلع اين مثلث، ارتجاع عرب بود كه كماكان با تباني ثروت و قدرت در حال حكومت كردن است و تنها ديكتاتوري هاي باقيمانده در دنياي امروز در دنياي عرب حضور دارند.
ضلع ديگر مثلث، آمريكا بود كه شكل و ظاهر طرح خاورميانه بزرگ آنها كاملا دموكراتيك است يعني آنها در شكل اين طرح به دنبال ايجاد دموكراسي در خاورميانه هستند اما ما مي بينيم كه آنها عملا دموكراسي را به دليل مقتضيات راهبردي تعطيل كردند. آنها علت تروريسم در دنياي عرب را عدم دموكراسي در دنياي عرب مي دانند چون جوانان، كشور خود را مواجه با دموكراسي نمي بينند وارد گرايش هاي انحرافي مثل حوزه تروريسم مي شوند كه انرژي آنها در آنجا شكل مي گيرد لذا در سال 2004 طرح خاورميانه بزرگ تحت عنوان دموكراسي سازي در خاورميانه شکل می گیرد؛ طرحی در ظاهر، دموكراتيك و در باطن، راهبردي. زماني كه بحث راهبردي شكل مي گيرد، منافع قدرت ها مانند موضوع اسراييل، نفت براي قدرت ها و غيره مطرح است. در طول ايام ديديم كه اعراب در اين دو حوزه يعني هم در موضوع اسراييل محوري و هم در موضوع نفت به آمريكا امتياز دادند و آمريكايي ها بار ديگر نسبت به دموكراسي در دنياي عرب بي تفاوت شدند.
ضلع ديگر مثلث كه اسراييل است به نظر من مقتضيات راهبردي خود را بر هر گونه حركت اصيل دموكراسي خواهی در منطقه از جمله تحولاتي كه ما ديديم حاكم مي كند؛ نتيجه آن، اين بود كه آمدند موضوعي را که ماهيتا دموكراتيك بود، به جنگي بين عرب يا جنگ بين سني و شيعه تبديل كردند و عملا مانع شكل گيري جریان دموكراتيك در منطقه خاورميانه شدند اما اگر اين حركت ها حالت اصيل به خود بگيرد در آن زمان، اهل سنت و شيعيان، هر كدام صرفا به دلايل دموكراتيك وارد حوزه انقلابي مي شوند و در اين حوزه هم مي توانند از تجربيات عقل گرايانه شيعيان از جمله ايران استفاده كنند.
* تقريبا يك ماه پيش انتخابات پارلماني در كويت برگزار شد و همانطور كه مي دانيد پارلمان كويت در بين كشورهاي حاشيه خليج فارس و در خود كويت نيز يكي از نهادها و پارلمان هاي قدرتمند است؛ در اين انتخابات شيعيان سي درصد كرسي ها را به دست گرفتند، از آن طرف نيز مي بينيم كه شيعيان عربستان در شهر قطيف اعتراض هايي به حاكمان دارند و بعد به شيعيان بحرين مي رسيم؛ مي خواهم اين سوال را بپرسم كه پيروزي شيعيان در كويت چه تاثيري مي تواند روي شيعيان عربستان داشته باشد؟ آيا مي تواند آنها را به سمت يك فعاليت سياسي مدني تشويق كند يا خير؟
فلاحت پيشه: به اعتقاد من حتي آن چيزي كه در كويت نيز شكل گرفت، يك دموكراسي كامل نبود؛ در شرايطي كه شيعيان تردید جدي نسبت به روند برگزاري انتخابات داشتند و در شرايطي كه مجلس كويت به نوعي قالب غيردموكراتيك دارد اما باز هم ديديم كه شيعيان حدود سي و سه درصد آرا را به خود اختصاص دادند اما در عربستان، شيعيان عدد كمتري هستند به ويژه اينكه حتي آمار آنها به دلايل سياسي به درستي مشخص نمي شود اما به اعتقاد بنده اگر انتخابات برگزار شود، آن توان اصلي شيعيان در منطقه خاورميانه نه به خاطر صرف شيعه بودن آنها بلكه به خاطر قوي بودن استدلال سياسي آنهاست زیرا آنها نگاه دموكراتيك دارند. آن چيزي كه الآن به شيعيان برتري مي بخشد و افكار آنها را نزد جوانان مسلمان تقويت مي كند، اين است كه نگاه آنها دموكراتيك است و دوستداران اصلي دموكراسي و كساني كه در منطقه براي دموكراسي، هزينه پرداخت مي كنند، شيعيان هستند. به همين دليل خيلي از جوانان عرب كه به دنبال دموكراسي هستند با جوانان شیعه همراه مي شوند و به شرط يك انتخابات دموكراتيك، پیروز خواهند بود و در جايي مثل عربستان، ترس اصلي حاکمیت نه صرفا از اقليت شيعه است بلكه از پيامي است كه شيعيان اقليت در عربستان ارائه می کنند. پيام آنها اتحاد دموكراتيك است، اگر اين پيام دموكراتيك وارد حوزه عملي شود، حتما نظام موروثي عربستان را ديگر پايان يافته خواهيم ديد.
* سوال بعدي من درباره اعتراضات بحرين است. مريم الخواجه دختر يكي از رهبران محبوب تظاهركنندگان بحريني كه در دانمارك است، مصاحبه اي با نشريه دي ولت داشت و هنگامي كه خبرنگار از او پرسيد كه شما شيعيان چرا اعتراض مي كنيد، گفت اساسا در بحرين بحث شيعه و سني نيست، بحث دموكراسي خواهان و مستبدان است؛ چون اگر كسي در بحرين، سني هم باشد و به حاكميت اعتراض داشته باشد مورد سركوب قرار مي گيرد؛ در حالي كه اگر شيعه باشد و با حاكميت سازگار باشد مي تواند پست دولتي بگيرد؛ آيا تحولات بحرين با توصيف شيعه و سني قابل تقسيم بندي است يا نه واقعا آنجا دعواي آزادي، دموكراسي است و تمام نيروهاي دموكراسي خواه منطقه موظفند كه از معترضان بحريني كه اكثر آنها نيز شيعه هستند، حمايت كنند؟
فلاحت پيشه: زماني كه به مرز عربستان و بحرين مي رويد می بینید که عربستان يك پل 25 كيلومتري به نام پل ملك فهد ايجاد كرده و اين، پلي است كه مي توان گفت حلقه وصل فساد سعودي ها با خانه هاي فاسد در بحرين هستند. در اين سمت در خاك بحرين هتل هاي مجللي شكل گرفته كه در آنجا فاحشه هاي كشورهاي مختلف جمع هستند و بسياري از اعراب و پولدارهاي عربستاني اين فاصله 25 كيلومتري را در كمتر از پانزده دقيقه طي مي كنند تا شب در مناطق فساد سرگردان هستند و شب هم به كشور خود، عربستان باز مي گردند. شما مي بينيد كه نخستين اعتراضات عليه رژيم حاكم در بحرين، نزد اهل سنت طرفدار سلامت جامعه در بحرين شكل گرفت و اين اعتراضاتي بود كه شيعيان با اهل سنت در آنجا مشترك بودند؛ به دليل اينكه شيعيان در آنجا اكثريت را دارند به طور طبيعي مشاهده مي شود كه اين اعتراض، اعتراضي شيعي قلمداد شد.
اگر سازمان ملل متحد بخواهد در دنياي امروز با كشورهايي كه قدرت هاي اصلي سازمان ملل متحد هستند، حمايت گسترده اي را از دموكراسي خواهي شكل دهد به نظر من فارغ از شيعه و سني بودن افراد بايد رفراندوم دموكراسي را در كشورها برگزار كند.
تنها تغييرات ژئوپليتيك و ژئواستراتژيكي كه در طول تاريخ هفتادسال اخير از 1945 ميلادي به اين سمت، ایجاد شده، تغييراتي است كه از طريق رفراندوم شكل گرفته است. به نظر من همين رفراندوم، موضوعي است كه اگر در هر منطقه اي از خاورميانه ايجاد شود، آن موقع عدالت و دموكراسي حتي در فلسطين اشغالي حاكم خواهد شد؛ يعني ما معتقديم حتي در فلسطين اشغالي نيز بايد رفراندوم برگزار شود و همه اعم از مسلمان، يهودي و مسيحي پاي صندوق هاي راي بروند و در مورد آينده خود تصميم بگيرند و هر تصميمي بگيرند براي همه محترم باشد. همين موضوع نيز در بحرين و عربستان و ديگر جاها هست. يك رفراندوم قانون اساسي بايد شكل بگيرد. فقط با رفراندوم است که دموكراسي در منطقه نفس تازه اي خواهد كشيد.
به نظر من سني و شيعه كردن تحولات منطقه فقط به ضرر دموكراسي در منطقه تمام شده اشت. بايد دموكراسي شكل گيرد؛ فارغ از اينكه افراد شيعه یا سني باشند. در طول دوران هم ديديم كه در اروپا همه اين تنوعات و تعدد قومي، زباني و نژادي تحت شعار دموكراسي خواهي و دموكراسي سازي در اين كشورها شكل گرفته است. به عنوان مثال، در آلمان امروز يا پروس قديم، چيزي حدود هفتصد تيره مختلف قومي و نژادي وجود دارد كه در حال حاضر در كنار هم كشور را تشكيل داده اند. معدود مکان هایی مثل كاتالونيای اسپانياست که هنوز مشكلات قومی و گذشته را دارند که البته آن هم براي نظام سياسي كم خطر شده يا آثار ضد امنيتي ندارد.
متاسفانه در دنياي اسلام، اين تنوعات و تعدد اقوام، بيش از اينكه به دموكراسي در اين كشورها صدمه بزند، به امنيت در اين كشورها صدمه زده و يكسري شاخص هاي نظام سازي سياسي را زير سوال برده اند. بايد ريشه اين را در سياست غربي ها ديد زیرا غربي ها هيچ عزمي را براي پايان دادن به اين اختلافات به كار نخواهند گرفت؛ كما اينكه همين حالا كاملا سليقه اي، تحولات منطقه دنبال می شود. انقلابي كه داشت در بحرین شكل مي گرفت چون از دو طرف مرز عربستان را در يمن و بحرين با تهدید مواج می کرد، با سرکوب مواجه شد؛ اين همان چيزي است كه در سال 1994 ميلادي هانتينگتون گفت. هانتينگتون زماني كه نظریه جنگ تمدن هاي خود را مطرح كرد، گفت جنگ محتوم و اجتناب ناپذير ما با دنياي اسلام است و آنجا ايشان توصيه كرد كه «يكي از راهكارهاي اين جنگ، اين است كه دنياي اسلام را در شرايط تفرقه نگاه داريم؛ چون دنياي اسلام يك منطقه ايدئولوژيك است و در جاهايي كه ايدئولوژي ديني حاكم است احتمال وحدت، جدي تر از جاهايي مثل آمريكاست كه سكولاريسم، انديشه ديني را تضعيف كرده لذا لازمه اين كار اين است كه تعصبات درون جامعه ديني اسلامي را برانگيزانيم و باعث تفرقه شويم». اين تفرقه تا زماني ادامه پيدا خواهد كرد كه غرب كماكان اسلام را به خاطر پويايی هاي خاص آن به عنوان دشمن خود تلقي مي كند.
*بحرين در حال حاضر هم براي كشورهاي عربي و هم براي كشورهاي غربي موضوع عجيب غريبي شده است؛ يك دوگانگي، ريا يا نفاقي قابل مشاهده است؛ خبرنگار نیویورک تایمز رفته بود بحرين گزارشي تهيه كند، پليس فرودگاه بحرين او را اخراج كرده و گفته بود در ليست سياه است. آن خبرنگار می نویسد كه آمريكا و غرب درباره بحرين دچار يك پارادوكس شده اند و با وجود آن همه سرمایه گذاری در لیبی و سوریه، اصلا به بحرين توجهي نشان نمي دهند. كشورهاي عربي مثل قطر، كويت، عربستان حتي مصر هم امكانات خود را در سوريه گذاشته اند؛ اگرچه برخي مي گويند شدت سركوب در سوريه قابل مقایسه با بحرین نیست اما در بحرين هم سركوب وجود دارد و روزنامه نگاران، فعالان سياسي و فعالان حقوق بشر، بازداشت و زندانی یا از كشور اخراج مي شوند. اين موضع دوگانه كشورهاي عربي و غربي در مواجهه با بحرين به چه علت است و به كجا مي خواهد برسد؟
فلاحت پيشه: من معتقدم اين موضوع تا اندازه اي لوث شده كه فردي مثل كاندوليزا رايس وزيرخارجه سابق آمريكا از احتمال شكست ديگر آمريكا در تحولات منطقه از جمله در سوريه خبر مي دهد. به اعتقاد من هرگونه تحولات بيداري اسلامي در منطقه دو بعد اصلي دارد، يك بعد آن بعد سياسي و دموكراسي خواهي است و در همه جا حتي سوريه و بحرين، باید يكسان مورد حمايت قرار گيرد يعني مردم سوريه و بحرين بايد تعيين كننده سرنوشت خود باشند. بعد ديگر، بعد راهبردي است و آن است كه قدرت ها به ميزان قدرتي كه دارند تحولات اخير منطقه را دستكاري مي كنند؛ دستكاري در بحرين موجب سرکوب شدید قيام شكل گرفته شد و حتي مداخله خارجي در بحرين صورت گرفت اما صدايي از كشوري بلند نشد. كاري كه عربستان در بحرين انجام داد، همان كاري بود كه عراق در كويت سال 1990 انجام داد و دنيا عليه عراق لشكركشي كرد اما نسبت به عربستان حتي سياست حمايتي را در پيش گرفتند؛ اين يك برخورد دوگانه و آشكار بود.
تناقض ديگر در سوريه بود؛ اگرچه اقدامات اولیه دولت بشار در سركوب خشني كه صورت دادند، قابل توجيه نبود اما چيزي كه بعد از آن در حال حاضر در تحولات اخير سوريه مي بينيم، شكل گيري يك نظام مبتني بر شريعت سلفي نزد مخالفين است كه بسيار خطرناك است؛ اجتماعي از تروريست هاي طالباني افغاني تا تروريست هاي عرب عربستاني و اردني در سوريه امروز مشاهده مي شوند يعني ماحصل دست پروردگان 3500 مدرسه علوم ديني و تروريستي عربستان در مرز پاكستان و افغانستان را در سوريه امروز مي بينيم.
عمدتا آغازكننده كشتارهاي بي رحمانه سوریه، كساني بودند كه سوري نيستند؛ القاعده و طالبان هستند و در آنجا مستقر شده اند به طوري كه الآن در دنياي امروز حتي بخشي از افكار عمومي منصف در دنياي غرب نيز مقابله دولت بشار را به عنوان سياست دفاع از خود قابل توجيه مي دانند. چون شعاري كه همين سلفي ها در حال حاضر مطرح كرده اند، شعاري است كه زماني در افغانستان دادند. شعار طالبان در افغانستان اين بود كه تاجيك ها به تاجيكستان، ازبك ها به ازبكستان و شيعه ها نيز بايد به گورستان سپرده شوند. همين شعار را الآن توسط سلفي ها مطرح مي شود. اين به معناي تبديل كردن صحنه سوريه به يك جنگ مداوم و پايدار است.
آن چيزي كه در حال حاضر در سوريه شكل گرفته، تقابل و جنگ شبه نظاميان با دموكراسي است؛ يعني تقابل با يك روند دموكراتيك كه مي تواند در مورد سرنوشت بشار اسد و آينده سوريه شكل بگيرد. اين روند، روندي است كه ارتجاع عرب با آن مخالف است چون مي تواند به يك رويه براي ديگر كشورهاي عربي نيز تبديل شود و در مقابل، ارتجاع عرب دارد شبه نظاميان را تجهيز مي كند براي اينكه با استفاده از افراد نظامي، سوريه را به منطقه اي ناآرام تبديل كند كه حاكميت بعد از آن حتما حاكميتي غيردموكراتيك تر از امروزش خواهد بود.
* بحث من درباره تناقض رفتارهاي كشورهاي عربي و غربي در مورد بحرين بود، آنها هرچقدر در سوريه سرمايه گذاري كردند، نسبت به کشتار و سرکوب بحرينی ها بي توجه هستند، حتي دريغ از يك بيانيه و يك موضع گيري.
فلاحت پيشه: در مورد بحرين در جاهايي مانند پارلمان اروپايي بيانيه هايي صادر شد اما فقط بيانيه بود؛ در دنياي امروز نيز قطعنامه ها كارآ هستند نه بيانيه ها و اين تناقض هم تناقض آشكاري است. در عرصه خبري نيز اين تناقض وجود داشت و در حاليكه رسانه ها نقش عمده اي در جهت دادن به تحولات سوريه داشتند، نقش اصلي را در سركوب خبري اعتراض مردمي بحرين بازي كردند.
*با فرض سقوط بشار اسد، وضعيت شيعيان حزب الله و شيعيان سوريه چگونه خواهد شد؟
فلاحت پيشه: اعتقاد من بر اين است كه مقاومت در خط مقدم جنگ با اسراييل، وابسته به يك جريان خاص نيست. تحولات اخير و آخرين جنگ اسراييل در جنگ هشت روزه عليه فلسطيني ها نشان داد كه ريشه اختلاف در موضوع فلسطين بسيار عميق تر از يكسري تحليل هاي سطحي است.
آن چيزي كه اسراييل را نگران كرده آينده تحولات كشورهايي مانند مصر است. اسراييل نگران موج آينده تحولات است. به ميزاني كه دموكراسي در دنياي عرب حاكم شود، مقتضيات راهبردي منطقه نيز دچار تغيير مي شود؛ مقتضيات راهبردي اي كه ديگر اسراييل، محور نخواهد بود. مقاومت، دوران مختلفي را سپري كرده به عنوان مثال، مقاومت لبنان كه از سال 1982 كه عملا وارد عرصه تقابل با اسراييل شد در بدترين شرايط، مقاومت خود را ادامه داده و الآن هم در بهترين شرايط اين مقاومت را ادامه مي دهد. ضمن اينكه مقاومت فقط محدود به حزب الله هم نيست به حماس و ساير گروه هاي اسلامي هم مرتبط است.
موضوعي كه تحولات، تحت شعاع تحولات مختلف خاورميانه قرار گرفته مهم ترين خط گسل و چالش در منطقه است كه موضوع فلسطين است. از سال 1948 ميلادي كه دولت مستقل اسراييل معرفي شد، هر دهه يك جنگ بزرگ در مقابل اين موجوديت شكل گرفته اما از زماني كه جنگ را به سمت ايران منحرف كردند تبديل به جنگ عرب و عجم شد. اسراييلي ها دارند در حوزه نرم، بازي خود را پيش مي برند، تحولات آينده هر چند نوعي بازگشت به دوران دهه هاي 1950 و 60 در دنياي عرب است و در آن دهه ها روح حاكم بر جوانان عرب، روح ناسيوناليستي بود اما در دهه حاضر روح حاكم، روح اسلامي است كه اسراييلي ها از اين موضوع بيشتر نگران هستند و خيلي از آشوب سازي ها و جنگ هايي كه راه مي اندازند براي پرهيز از شكل گيري دوران جديد است.
* سال آينده يك انتخابات در ايران به عنوان بزرگترين كشور شيعي برگزار مي شود؛ تحولات مربوط به اين انتخابات، چه تاثيري مي تواند بر سرنوشت شيعيان در منطقه خاورميانه به ویژه در بحرین، عربستان، عراق، لبنان و سوریه بگذارد؟
فلاحت پيشه: انتخابات آينده ايران بيش از گذشته چشم هاي ناظري در دنيا خواهد داشت. آن چيزي كه مقتضاي انتخابات آينده ايران است، مشاركت حداكثري مردم است. در ايران امروز نخبگان ما به طور معمول دو نوع نگاه را به انتخابات داشته اند. يك نوع نگاه نتيجه محور كه نتيجه براي نخبگان مهم بوده است و يك نوع نگاه كه نگاه مشاركت گراست و براي نخبگان، مهم است كه مشاركت سياسي گسترده به عنوان تضمين كننده مولفه هاي امنيت ملي كشور شكل بگيرد.
شايد در هر دوره زماني يكي از اين مولفه ها سنگين تر و ديگري سبكتر بوده است اما آن وزنه اي كه در حال حاضر براي ایران سنگين تر است، انتخابات مشاركت گراست يعني همه گروه هاي سياسي بايد از مجال لازم براي حضور در انتخابات رياست جمهوري برخوردار باشند و نتيجه گرايي نبايد باعث شود در دنياي امروز كه چشم همه به دموكراسي و تحولات در ايران است، ترديدهايي نسبت به جايگاه انتخابات نزد مردم به وجود آيد. اگر انتخابات آينده در يك فضاي اعتدالي و برنامه اي شكل بگيرد، به يكي از مهم ترين شاخصه ها و مولفه هاي فرصت در ايران و برای شیعیان منطقه تبديل خواهد شد.
گفت وگو از زاگرس بهشتی
انتهای پیام
www.shafaqna.com